فاطمه زهرا و زینب خانمفاطمه زهرا و زینب خانم، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
وبلاگمونوبلاگمون، تا این لحظه: 1402 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

قل اول، قل دوم

پر شور ترین چیز در زندگیم دعای مادرم بود

مدرسه ها

آخ جون دوباره مدرسه ها باز شد دوباره حال هوای منم عوض شد خدایا شکرت . بچه های مدرسه رو که میبینم از خجالت آب میشم چون اصلا نه خداحافظی چند ماهرو دوست ندارم و نه سلام علیک پس از چند ماه رو خیلی کسل کنددس . ولی خوب همه اینا یه روزه خاطره ای میشه برای خودش . یه روز میشیینیم  کنار هم و از خاطرات مدرسه و دوران کودکی تعریف می کنیم جالب میشه اون لحظه بزنی زیر گریه 😁😁😀😀😀😀 ولی خیلی بده آدم باید قدر این روزا رو بدونه چون ممکنه دیگه راهی برای برگشت و جبران کارا نباشه.😶😶😔چقدر بده حاله موقعی که همه ی این  خاطرات و با ناراحتی تعریف کنیم و حالا که حالا است هیچ وقت دیر نیست برای جبران اشتباهات ممکنه خطایی ازمون سر زده باشه که دوستمان و&nb...
20 مهر 1398

دووووووووباررررررررره اومدددددددددیم

سلام سلام سلام سلام ما دوتا دوباره بعد مدتها با دوتا نقاشی خوشگل اومدیم :)   اگه میخواید نقاشیهامونو ببینید برید ادامه مطلب بخونید       این نقاشی فاطمه زهراس     اینم نقاشی زینبه   بازم منتظر نقاشیهای ما باشید نظرم یادتون نره هاااااااااااا ...
19 اسفند 1390

نقاشی سه سالگی من و آبجی

سلام سلام سلام امروز میخوام نقاشی من و آبجی وقتی سه سالمون بود کشیدیم رو نشونتون بدیم       اگه میخوای عکس من و آبجی هم تماشا کنید اینجا رو ادامه بدین......     اینم عکس من و آبجی هست که داریم دکمه لباس باباجون رو می بندیم       ...
1 آذر 1390

شنبه 28 آبان 90

سلام سلام امروز واسه ما روز خوبی بود آخه صبح به موقع پا شدیم لباس مدرسمونو خودمون پوشیدیم بابایی ما رو برد تلویزیون! البته تلویزیون سیما نه ها تلویزیون خصوصی البته تلویزیون خصوصی هم نبودا پنجره اوپن آشپزخونه بود اول زینب خانم رفت تلویزیون آقا مجری(بابایی) باش مصاحبه کرد. اسمت چیه: زینب چندسالته؟ : 4 سال کلاس چندمی؟ : پیش دبستانی دوم نوبت من شد رفتم تلویزیون آقامجری پرسید: اسمت چیه؟: فاطمه زهرا چندسالته: 7 سال کلاس چندمی؟ : سوم دو دو تا؟ خب همش الکی میگفتیم دیگه واسه خنده بود بعدش عزیز(مامان مامان جون) اومد خونمون تا دید ما لباسامونو پوشیدیم گفت آفرین.... آخه بعضی وقتا دیر از خواب پامیشیم و یه هفته در میون عزیز...
28 آبان 1390

ما هم اومدیم!

سلام سلام سلام سلام صدتا سلام من و آبجیم یعنی آبجی و من هم اومدیم اسم من فاطمه زهرا و اسم آبجیم زینب خانمه یعنی اسم من زینب و اسم آبجیم فاطمه زهراست حالا فرقی نمی کنه شما هرطور دوست داشتید بخونید :) میخوایم اینجا از خاطراتمون بگیم و نقاشیهامونو نشونتون بدیم. پس حتما به ما هم همیشه یه سری بزنید.
27 آبان 1390
1